دکتر استعلامی که از شاگردان زبده استاد زندهیاد بدیعالزمان فروزانفر است و تا دوره دکتری ادبیات از محضر آن ادیب دانشور کسب فیضکرده، درکتاب خود همانند کتابهای دیگرش ( درسحافظ یا شرح قصاید خاقانی) همانند معلمی دلسوز و آگاه به ظرایف و دقایق کار، جزءبهجزء غوامض و پیچیدگیهای لغوی، فلسفی، کلامی و ادبی مثنوی را شرح داده است.متن زیر گفتوگویی است با ایشان که همزمان با یازدهمین چاپ این مجموعه ( در7جلد) منتشر میشود.
- آقای دکتر استعلامی شرح شما در واقع تصحیح و شرح همزمان مثنوی است!
دوستانی که خودشان روی مثنوی کار کردهاند، غالبا از کار من بهعنوان شرح مثنوی یاد میکنند. بله، شرح هم هست اما اصل کار، عرضه متن درست مثنوی است که بر اساس معتبرترین نسخهها و همراه با نقطهگذاری و حرکتگذاری و رسمالخط، یکدست و خوشخوان است. بعد از نشر کارمن، چند بار سخن از نسخه معتبر آرامگاه مولانا، نسخه قونیه، به میان آمده و چاپهایی بهصورت عکسی یا حروفچینی از نسخه قونیه عرضه شده.
پیش از آن هم ترکها، نسخه قونیه را بهصورت چاپ عکسی زیبایی عرضه کرده بودند اما نخستین کار پژوهشی بر اساس نسخه قونیه کار من بوده است، با این تفاوت که متن علاوه بر نسخه قونیه با نسخه معتبر قاهره، چند نسخه معتبر دیگر که در موزه قونیه و استانبول هست و با چاپ نیکلسن هم مقایسه شده بود. کسانی سعی کردهاند که بگویند تاریخ نسخه 668 قاهره دستکاری شده است اما هم استاد مجتبی مینوی از این نسخه عکسبرداری کرده بود و هم استاد فروزانفر اصل آن را دیده بود و هر دواستاد آن را یک نسخه درست و معتبر میدانستند و دستکاری تاریخ آن هم حرف بیاساسی است.
- چه زمانی به فکر تصحیح و نشر تازهای از مثنوی افتادید؟
با وجود استاد فروزانفر، استاد مینوی و استاد همایی، من باید پای درس آنها زانو میزدم و فیض میبردم. با استاد فروزانفر در کار دیوان شمس از جلد هفتم به بعد همکاری کرده بودم و بهخصوص ایشان را برای تصحیح و عرضه یک متن انتقادی از مثنوی، تواناتر از هر کس دیگر میدیدم اما استاد در گیرودار تألیف شرح مثنوی شریف بود که پیش از پایان دفتر اول، زندگی پربارش تمام شد. استاد مینوی هم که رفته بود و در سال1359 که من به سراغ مثنوی رفتم، سایه هیچیک از 3استاد بزرگ بر سر ما نبود. من هم در سال56 به میل خودم یک بازنشستگی زودرس بهدست آورده بودم که سالهای مفیدتری در پی داشته باشم.
در سال1359 به فکر افتادم که متن درست مثنوی را با نقطهگذاری، اعرابگذاری، شرح، فهرستها و مقدمه مفصل به چاپ برسانم.
- کار شما با توجه به مقدمه و نوع شرح با شرحهای پیشینیان تفاوت دارد. چه هدفی را با این شرح دنبال میکردید؟
کار من، در واقع فرستادن درسهای دانشگاه به خانهها و کتابخانهها بود و در عرضه متن درست و شرح مثنوی، در تمام 20سالی که کار کردم همیشه تصوری از یک دانشجوی دانشگاه را پیش روی خودم مینشاندم و به سؤالهای او- بدون حاشیههای دور و دراز و بدون اظهار فضلهای زائد- جواب میدادم. در این کار هم موفق بودم و الان چاپ 11 این کار 3هزار و 500صفحهای قرار است به بازار بیاید.
- آقای دکتر! چرا بهترین شارحان مثنوی، محققان ایرانی و فارسی زباناند و تاکنون شارح غیرفارسی زبانی که بتواند شرحی بهتر از فارسیزبانان ارائه کند، بر مولانا شرح ننوشته است؟
درترجمه و شرح شعر از هر زبانی به زبان دیگر، حتی اگر مترجم و مفسر بر آن زبان بسیار مسلط باشد، باز تمام آنچه که مردم متکلم به زبان اصلی میفهمند و بر جانشان مینشیند، به زبان ترجمه و شرح منتقل نخواهد شد. این بحث را نمیخواهم بشکافم، چون خودم در این کار تجربه مستقیم ندارم اما تمام ترجمههایی را که در زبان انگلیسی از مثنوی یا دیوان شمس منتشر شده، دیدهام و حتی در کار استادانی مثل نیکلسن و آربری هم دور شدن از جان کلام مولانا هست. همسایههای ترک ما هم که بهطور کلی در دانشگاههای خودشان و در دپارتمانهای ادبیات ترکی دانشگاههای غرب سعی میکنند که از فارسی زبانبودن مولانا حرف نزنند و او را یک شاعر ترک معرفی میکنند و برای آنها این فایده را دارد که نقایص همان ترجمههای ترکی هم مطرح نشود.
- بین دنیای مولانا در مثنوی و دنیای او در آثار دیگرش چه تفاوتهایی وجود دارد؟
ببینید فیهمافیه و مجالس و مکتوبات، کارهای جنبی و حاشیهای است و حتی عنوان فیهمافیه حکایت از این دارد که خود مولانا هم آن را کم اهمیت میدیده اما مقایسه دنیای مثنوی با دنیای دیوان شمس جای حرف دارد. یک جواب کلی این است که در دیوان شمس، مولانا به تمام معنی شاعر است و هرچه در درونش میگذرد، بیتاب بیرون میریزد و بسیاری از غزلها شعر محض یا شعر ناب است، حتی با ترک ضوابط و قواعد شعر کلاسیک اما در مثنوی مولانا پختهتر شده، آرام گرفته و ما با یک متفکر یا یک فیلسوف روبهرو هستیم که خود را مسئول هدایت خوانندگان اثرش میبیند. گاه انگار ازشنونده یا خواننده خود عصبانی است، لحن اعتراض و سرزنش دارد و میخواهد دریافتهای خود را به ذهن او منتقل کند و به اثبات برساند. مثنوی یک دریای بیکران است. ظهور این جهانبینی و این نگاه از فراز قله، در دیوان شمس شروع میشود و در غزلهای مولانا پرشورتر و بسیار شاعرانهتر است اما درمثنوی همان امواج سخن و اندیشه، ملایمتر میشود و در واقع مولانای پس از ناپدیدشدن شمس، مولانایی پختهتر و آرامتر است که جهان بینی او را در مثنوی روشنتر میتوان یافت.